آموزش و پرورش، رکن اساسی جامعهی نیازمند به توسعهی پایدار است و از این رو، شایستهی حضور نخبگانی متخصص و دلسوز میباشد. تاکید من بر انسان متخصص، عالم و پر دغدغهای است که موفقیت این سازمان را مبتنی بر چارچوبهای علمی و حضور نخبگان شایستهی حقیقی بداند. در بسیاری از موارد، نگاهی ناآگاهانه، خواسته یا ناخواسته، نظام اداری را از بهرهمندی از پتانسیلهای عظیم موجود در حوزهی اساتید آموزشی این سازمان محروم نموده و توجه خود را در انتخاب مدیران رده بالا تنها به افرادی در سطح ستاد محدود کرده است. چالشهای ناشی از نادیده انگاری معلمان نخبه (با تاکید بر معلمان توانمند، نخبه و با تجربه) و متخصصان تحصیلکردهای که یا دیگر اشتیاقی به پشت میز نشینیهای مرسوم ندارند، یا از ابتدا علاقهمند به آن نبودهاند و یا قطعاً مورد بیمهری و غفلت واقع گردیدهاند (و البته خود را وقف تعلیم و تربیت فرزندان ایران نمودهاند)، در این متن کوتاه به صورت خلاصه تقدیم حضور خوانندگان گرامی خواهد شد.
استفادهی صرف از افراد ستادی در سطوح مدیریتی این نهاد (که در بسیاری موارد مبتنی بر رابطه و نفوذ است و نه بر اساس شایستهسالاری)، در حالی که وظیفهی فاخر آن تعلیم و تربیت انسان خردمند و شایسته به لحاظ علمی و اخلاقی است، عموماً منجر به انتصاب افرادی میشود که درک درست و تجربهی کافی از آموزش علمی و بهروز نداشته و اغلب فاقد تخصص در این حوزه میباشند. بیشترین تجربهی ارزشمند این افراد، سالها پشت میز نشینی و پاسخ به بخشنامهها و دستورالعملهای اداری و ستادی و رسیدگی به مواردی همچون کمبود نیرو، نبود منابع مالی، نقل و انتقالات، رسیدگی به احکام اداری و بسیاری از این دست بوده است که در جای خود کوششی ستودنی و قابل تقدیر است. اما این امر، ستادیون را از فضای آموزشی، تدریس، کلاسهای درس و مطالعات آموزشی و علمی دور نموده و چنین فاصلهای میتواند منجر به اتخاذ تصمیمات نادرست و غیر کارآمد از سوی ایشان گردد و قطعاً در چنین فضایی پاسخگوی نیازمندیهای بهروز معلمان و دانشآموزان نسل نو نخواهیم بود. تصمیمگیریهای نادرست که ناشی از عدم آگاهی در مسائل آموزشی است، قطعاً به کاهش کیفیت تدریس و روند ارزیابیهای کارآمد منجر شده و تاثیر منفی خود را بر فرایند یادگیری باقی خواهد گذاشت. آنگاه که معلمان بدانند تصمیمات کلیدی توسط کسانی اتخاذ میشود که درکی نسبت به کلاس و آموزش ندارند، احساس بیارزشی نموده و انگیزه و علاقهی خود را به تدریس موثر و مشارکت در روند آموزش و فرایندهای آن از دست خواهند داد. حضور افراد ناکارآمد با نگاه غیر تخصصی به آموزش در سطح مدیریتی، سدی بزرگ در مقابل نوآوری و خلاقیت شده و عموماً افرادی که تجربهی واقعی تدریس ندارند، ایدههای نوآورانه را نادیده گرفته و به روشهای سنتی و قدیمی پایبند میمانند. تصمیمات نادرست ناشی از عدم آگاهی به مسائل آموزشی، منجر به اتلاف منابع مالی و انسانی شده و بدون نتایج مثبت، هزینههای زیادی را به نظام آموزشی تحمیل نموده است. نبود سازوکارهای مناسب برای استفاده از نظرات معلمان و عدم حضور موثر ایشان در فرایند تصمیمگیری، صدمات جبرانناپذیری را در طی سالیان طولانی بر سیستم آموزش و پرورش تحمیل نموده و فرهنگ سازمانی آموزش و پرورش را به سمتی سوق داده که تمایل کمتری به پذیرش نظرات جدید از خود نشان میدهد. ایجاد فضای مشارکت و بهکارگیری معلمان موفق و نخبه و آموزش ایشان در قالب دورههای مدیریتی بهروز و استفاده از آنان در سطوح تصمیمگیری و سپردن سکان آموزش و پرورش به دست نخبگان آموزشی آن، میتواند کلید موفقیت و پیشرفت و خط بطلانی بر ناامیدی، ناکارآمدی و تزریق روحیهی دانشمحوری و نخبهپروری در آن باشد. همچنین، با حفظ استقلال این سازمان مقدس و پرهیز از سیاستزدگی و روزمرگیهای این نهاد فاخر، میتوان آن را زمینهساز و عاملی پیشتاز در جهت توسعه و تحول در کشور مبدل نمود.
سامان حسینی نوید